- سيره / سيره صحابه
- /
- یاران رسول الله
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سیدنا محمد راستین وعدهی امانت دار. پروردگارا، ما را علمی نیست جز آن چه به ما آموختی، به راستی که دانا و باحکمتی، بار الها، آن چه به سود ماست، به ما بیاموز و از آن چه به ما آموختی، به ما منفعت برسان و بر علم ما بیفزای، حق را به ما حق بنما و توفیق پیروی از آن را نصیبمان گردان و باطل را به ما باطل بنما و توفیق اجتناب از آن را به ما ارزانی کن و ما را از کسانی بگردان که سخن را میشنوند و از بهترینش پیروی میکنند و با رحمت خود ما را در زمرهی بندگان نیکوکارت قرار ده، بار خدایا ما را از تاریکی نادانی و توهم به نور معرفت ودانش و از شهوات به سوی بهشت بیرون ببر.
دشمنی به ارث بردهی عکرمه بن ابی جهل از پدرش نسبت به پیامبر و آزار وی به مسلمانان:
برادران گرامی با آغاز درس بیست و هفتم از دروس اصحاب رسول الله رضوا الله علیهم اجمعین و صحابی امروز سیدنا عکرمه بن ابی جهل در خدمت شما هستیم.برادران، این داستان دلالتهای وسیعی دارد و از مهمترین دلالتهای آن این است که دشمنترین شخص نسبت به اسلام وقتی به راه خدا هدایت میشود صمیمیترین کس نسبت به اسلام میگردد. مؤمن از دشمنان خداوند ناامید نمیشود. هر چقدر هم که دشمنیاش شدید باشد و هر چقدر فاصله زیاد باشد. این دشمن لجوج و سرسخت و سرباز راه سرکشان یک انسان است که اگر هدایت شود صمیمیترین شخص نسبت به شما خواهد شد. این داستان ما را خوشبین میکند و دلیلی بزرگی است بر حرص مؤمن نسبت به دشمنانش و خواهید دید که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چگونه بنا به حکمت والا و رحمت فراوان و مهربانی بسیار و دوراندیشی است از سرسختترین دشمنان یار و یاوری برای خود میسازد؟
این صحابی در اواخر دههی سوم عمر خود بود. سن وی بین بیست و پنج تا بیست و هشت بود. روزی که پیامبر دعوت به حق را آشکار ساخت. او از بزرگوارترین، ثروتمندترین و بانسبترین مردم و از اشراف و جنگجویان قوم بود. باید مانند بسیاری از همتایانش مانند سعد بن ابی وقاص، مصعب بن عمیر و دیگر فرزندان بزرگ مکه اسلام میآورد. البته اگر لجاجت پدرش نمیبود، پدرش که بود؟ ابوجهل. زمامدار گمراهی، دشمنی، شرک و سنگدلی. حتی در امروز هم کسی را بخواهید به سنگدلی و خشونت و ظلم توصیف کنید؛ میگوید: ابوجهل، این واژه را مردم تا به امروز استفاده میکنند.
عکرمه بن ابی جهل بنا به حکم رهبری پدرش وادار به دشمنی با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گشت و این بزرگترین اشتباه است، این که انسان ناآگاهانه حرکت کند. بدون هدف با مردم همراه شود. اگر مردم نیک رفتند شما هم نیک رفتهاید و اگر بد رفته باشند شما نیز بد میروید. این جریان سیل آسا و یک مصیبت عمومی است. جامعه چنین است. همسر میگوید: شوهرم چنین میخواهد. بزرگترین اشتباه این است که انسان بدون آگاهی همراه انسانهای پیرامون خود حرکت کند. بی دلیل دشمنی کند و بدون دلیل تکبر ورزد. بدون توجیه مرتکب نافرمانی شود و ناآگاهانه بجنگد. مقلد نادان کسی است که بگوید: من با مردم هستم اگر نیک روند نیک رفتهام و اگر بد روند بد رفتهام. این سخن عوام است. این عین نادانی است. این عقب ماندگی ذهنی است. این ضعف شخصیتی است.
عکرمه بن ابی جهل به حکم محیط و در راستای همراهی با دشمنی و لجاجت پدرش با اسلام و با تقلید از اطرافیان خود به شدت با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دشمن بود. بدترین آزارها را به یاران ایشان میرساند. چنان به اسلام و مسلمانان آسیب و آزار وارد میکرد که شادمانی پدرش را حاصل کند. پدرش از آزار یاران رسول الله لذت میبرد. از شکنجههای آنان و شدت عداوت و کینه و آسیب و آزار آنان شادمان میشد.
آیا خواستهی ابوجهل در جنگ بدر محقق شد و دستاورد وی چه بود؟
پدرش نبرد مشرکان در جنگ بدر را بر عهده داشت و به لات و عزی سوگند خورد که تنها پس از نابودی اسلام با شکست محمد به مکه باز گردد.برادران گرامی مبادا از کسی غیر از خدا پناه جویی کنید و به غیر الله پناه ببرید. هر بندهای به جای من به بندهای دست یازد این را از نیت وی میدانم و زمین را زیر پاهای او خالی میکنم و اسباب آسمانی را از او میگیرم. پدرش رهبر مشرکان و نبرد مشرکان را فرماندهی میکرد و به لات و عزی قسم خورده بود که تا محمد صلی الله علیه وآله وسلم را شکست ندهد به مکه باز نگرد. او در بدر ساکن شد و سه شب در آن جا شتر سر میبرید و شراب میخورد و آوازه خوانان برایش موسیقی مینواختند. با زنان و موسیقی مست میشد و به لات و عزی قسم میخورد پیش از بازگشت به مکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم را شکست خواهد داد اما لات و عزی به دعای ابی جهل پاسخی ندادند زیرا نمیشنیدند. خداوند میفرماید:
﴿إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ﴾
(اگر آنها را بخوانيد دعاى شما را نمى شنوند و اگر [فرضا] بشنوند اجابتتان نمىكنند و روز قيامت شرك شما را انكار مى كنند و [هيچ كس] چون [خداى] آگاه تو را خبردار نمىكند.)
عکرمه پس از آن که جسد ارباب قریشیان را در بدر رها کرد به مکه برگشت. شکست باعث شده بود نتواند جسد پدرش را برای دفن در مکه با خود ببرد. میدانید که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تمام این جسدها را در چاه قلیب انداختند و یکی یکی آنان را صدا میزد. از انس از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم روایت است که سه کشتهی بدر را رها کرد سپس نزد آنان آمد و فرمود:
((يَا أَبَا جَهْلِ بْنَ هِشَامٍ, يَا أُمَيَّةَ بْنَ خَلَفٍ, يَا عُتْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ, يَا شَيْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ, أَلَيْسَ قَدْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا فَإِنِّي قَدْ وَجَدْتُ مَا وَعَدَنِي رَبِّي حَقًّا, فَسَمِعَ عُمَرُ قَوْلَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ, فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! كَيْفَ يَسْمَعُوا وَأَنَّى يُجِيبُوا وَقَدْ جَيَّفُوا؟ قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ, وَلَكِنَّهُمْ لَا يَقْدِرُونَ أَنْ يُجِيبُوا, ثُمَّ أَمَرَ بِهِمْ فَسُحِبُوا فَأُلْقُوا فِي قَلِيبِ بَدْرٍ))
((ای ابو جهل ابن هشام، ای امیة بن خلف، ای عتبة ابن ربیعة، ای شیبة ابن ربیعة، آیا وعدههایی را که پروردگارتان به شما داده بودید را حقیقت یافتید، زیرا من وعدههایی را که پروردگارم به ما داده بود را حقیقت یافتیم ". سپس هنگامی که عمر رضی الله عنه این خطاب را شنید به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " چطور میشود که صدایت را بشنوند در حالی که گندیده شدهاند و مردهاند؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: " قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، شما از آنها شنواتر نیستید ولی نمیتوانند پاسخ دهند"، سپس دستور داد که آنها را در چاه بدر بیاندازند".))
موضع عکرمه پس از کشته شدن پدرش چه بود؟
برادران پس از کشته شدن پدرش عکرمه موضعی دیگر انتخاب کرد. در ابتدا به دلیل غیرت نسبت به پدرش با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دشمنی داشت و امروز برای انتقام پدرش دشمن شده بود. از این جا بود که عکرمه و تعدادی از افرادی که پدرانشان در بدر کشته شده بود آتش دشمنی را در سینهی مشرکان علیه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر میافروختند تا این که جنگ احد فرا رسید.عکرمه بن ابی جهل برای نبرد رفت و همسرش ام حکیمه نیز بیرون رفت تا با زنان در پشت صفها بایستند و با آنان بر طبلها بکوبند و قریش را برای جنگ تشویق کنند و جنگجویان را از فرار منع کنند. عکرمه بن ابی جهل رفت و همسرش ام حکیم را با خود برد تا در مقابله با خطرها برایش انگیزه ایجاد کند و پیروزی نصیبش شود. شاید این پیروزی انتقامی از بدر باشد.
قریش خالد را در سمت راست و عکرمه را در سمت چپ سپاه گماردند. او فرماندهی بزرگی بود. این دو جنگجو چنان نقش آفرینی کردند که در آن روز کفهی قریش را نسبت به محمد صلی الله علیه وآله وسلم و یارانش سنگینتر کرد. یارانی که نافرمانی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را کردند و پیروزی بزرگ برای مشرکان محقق شد چیزی که باعث شد ابوسفیان بگوید: این جنگ در برابر جنگ بدر. در خندق مشرکان روزهای طولانی مدینه را محاصره کرده بودند. صبر عکرمه تمام شد. از محاصره خسته شد. به مکانی باریک از خندق نگاه کرد و اسب خود را تازاند و از آن عبور کرد. پس از وی چند نفر در یکی از خطرناک ترین ریسکها این کار را کردند و عمرو بن عبد وُد عامری قربانی آن شد اما عکرمه توانست فرار کند.
دیدگاه مورد اتفاق قریش و مخالفان آن و چرا عکرمه به یمن گریخت؟
برادران! گِره داستان در روز فتح مکه است. روز فتح قریش که دید یارای مقابله با محمد صلی الله علیه وآله وسلم و یارانش را ندارد اتفاق نظر بر این داشت که راه را برایشان باز کند و مطلع شدن از سخن پیامبر که فرمود: «با هیچ کس از اهل مکه نجنگند به جز آنان که دست به شمشیر شده باشند» آنان را بر گرفتن چنین تصمیمی واداشت. اماعکرمه بن ابی جهل را ببینید که چه قدر اصرار بر کینه و دشمنی داشت. چقدر کینه و بغض نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم داشت. اما عکرمه بن ابی جهل و تعدادی از همراهانش که مخالف تصمیم قریش بودند در مقابل سپاه بزرگ مقاومت کردند و خالد بن ولید که یک سال پیش از فتح مکه ایمان آورده بود، آنان را در هم شکست. در یک جنگ کوتاه مدت با آنان جنگید و افرادی در آن کشته شدند و افرادی نیز فرار کردند و عکرمه یکی از افرادی بود که از آن جا گریخت.عکرمه از مکه وطن خود گریخت. پس از تسلیم مکه به مسلمانان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تمام رفتار پیشین قریش نسبت به خود را بخشید اما چند نفر را یکی یکی نام برده و دستور به کشتن آنان داد حتی اگر زیر پردههای کعبه باشد. عکرمه از جملهی آنان بود. تمام اهل قریش به جز فلانی و فلانی را بخشید و دستور به قتل اینان داد حتی اگر خودشان را در پناه پردههای کعبه پنهان کنند. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خون آنان را مباح اعلام نمود. پیشتر این آیه را خواندیم:
﴿وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقَامٍ﴾
(و هر كه را خدا هدايت كند گمراه كنندهاى ندارد مگر خدا نيست كه نيرومند كيفرخواه است.)
من دوستی دارم که به من میگفت به کشور کانادا در آمریکای شمالی سفر کرده بود. در مونتریال از یک مرکز اسلامی دیدن نموده بود. حین بازدید این مرکز اسلامی سه طبقه به من گفت: مردی را در یک گوشهی مسجد در حال نماز دیدم. دوست داشتم قرائت وی را گوش کنم. شگفت زده شدم که در حال نماز گریه میکرد. نماز و دعا میخواند و اشکهایش سرازیر شده بود. به من گفت: باور کردنی نبود. دو رکعت را در دو ساعت خواند. در حالی که در مساجد ما تراویح بیست رکعتی را در یک ساعت میخوانند. من دوست داشتم به دعای او گوش دهم. تهجد و تلاوت قرآن را از او بشنوم. پس از آن که نمازش تمام شد یک زیر انداز کوچک داشت خود را در آن پیچید و بر پهلوی راست خوابید. میزبانی که مرا به این مرکز آورده بود را با خودم از طبقهی پایین به طبقهی سوم آوردم و به او گفتم: آیا او را دیدی، گفت:
آری، به او گفتم: او کیست؟ گفت: او کانادایی اصیل است. تازه هدایت یافته است. تعطیلات پایان هفتهاش را در ساحل و کافی شاپهای شبانه میگذراند و با همسرش مرتکب هر فسادی میشد. وقتی به اسلام دعوت شد. به سوی خدا توبه کرد. با او آشتی نمود و نذر کرد دو روز از هفتهاش را در این مسجد به همراه همسرش اعتکاف کند. به او گفتم: همسرش کجا است؟ گفت: در بخش زنان. مانند او نماز میخواند و تهجد میگزارد و حجاب کامل دارد و حتی دستکش میپوشد. چهرهی خود را نیز میپوشاند. گفتم: سبحان الله!! انسانی غرق نافرمانی و گناه از کاناد تبدیل به یکی از بندگان مخلص خدا شده است. این داستان بسیار عجیب بود.
عکرمه در صدر کسانی بود که خداوند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خون آنان را مباح و دستور به قتلشان فرموده بود. بنابراین از مکه مخفیانه فرار و به سوی یمن گریخت. تنها پناه او آن جا بود. امروزه به این کار پناهندگی سیاسی میگویند. از جزیرهی عرب به یمن در جنوب گریخت.
ام حکیم که بود و کی اسلام آورد و از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چه خواست؟
برادران ام حکیم همسر عکرمه میباشد. ام حکیم کیست؟ همسرش با هند بنت عتبه به منزل رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم رفتند. این چه جرأتی است؟ همسر سرسختترین دشمن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم که جگر سیدنا حمزه را خورده بود به همراه نُه زن دیگر به خانهی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رفتند تا با رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بیعت کنند. بر ایشان وارد شدند. دو تا از همسران ایشان و فاطمه دخترش و نیز تعدادی از زنان قبیلهی عبد المطلب نزدشان بودند. هند نقاب زده بود. و گفت:((يا رسول الله! الحمد لله الذي أظهر الدين الذي اختاره لنفسه، وإني لأسألك أن تَمُسَّنِي رحمتُك بخير، فإني امرأة مؤمنة مصدقة, ثم قالت له: أنا هند بنت عتبة يا رسول الله! فقال عليه الصلاة و السلام: مرحباً بك, -امرأة من ألدِّ أعداء النبي عليه الصلاة والسلام، حرّضت القرشيين كانت في معركة أحد خلف الرجال، ولها أبيات من الشعر لا يليق أن أذكرها لكم في هذا الدرس في تحريض الرجال على قتل النبي صلى الله عليه وسلم وأصحابه- قالت: يا رسول الله! واللهِ ما كان على وجه الأرض بيتٌ أحبَّ إليَّ أن يذلّ من بيتك, ولقد أصبحتُ و ما على وجه الأرض بيتٌ أحبَّ إليّ أن يعزّ من بيتك, صريحة، فقال عليه الصلاة والسلام: وزيادة أيضاً، فقامت أم حكيم زوج عكرمة بن أبي جهل فأسلمت، وقالت: يا رسول الله! قد هرب منك عكرمة إلى اليمن خوفاً أن تقتله فأَمِّنْه أَمَّنك الله، فقال عليه الصلاة والسلام: هو آمن، -فالنبيّ كريم اللهم صلِّ عليه، والكريم هذا شأنه، سريع الرضى، هناك أشخاص لو قبَّلتَ رجله لا يرضى، إذا حقد لم يرض-.
فخرجت من ساعتها في طلبه، ومعها غلام لها رومي، فلما أوغلا في الطريق، راودها الغلام عن نفسها فجعلت تمنِّيه، وتماطله حتى قدمت على حيِّ من العرب، فاستعانتهم عليه فأوثقوه، وتركوه عندهم، ومضت هي إلى سبيلها حتى أدركت عكرمة عند ساحل البحر في منطقة تهامة، وهو يفاوض نوتياً، والنوتي هو الملاَّح صاحب السفينة، هذا النوتي مسلم، والنوتي يقول له: أخلص حتى أنقلك، فقال عكرمة: وكيف أخلص حتى تنقلني؟ قال: تقول: أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله، فقال عكرمة: ما هربت إلا منها، هذا النوتي اشترط عليه أن يسلم حتى يأخذه بسفينته، وفيما هو كذلك أقبلت أم حكيم على عكرمة، وقالت: يا بن عمي, جئتك من عند أفضل الناس، جئتك من عند خير الناس، جئتك من عند أبرِّ الناس، مِن عند محمد بن عبد الله عليه الصلاة والسلام، ولقد استأمنتُ لك منه، وأمّنك فلا تهلك نفسك، قال: أنت كلمتِه؟! قالت: نعم، أنا كلمته، وأمّنك، وما زالت به تؤَمِّنه، وتطمئنه حتى عاد معها، ثم حدثته حديث غلامها الرومي فمرّ به وقتله قبل أن يسلم، ليس لنا علاقة بالأحكام قبل أن يسلم .
وفيما هما في منزل نزلا به في الطريق أراد عكرمة أن يخلوَ بزوجته فأَبَت ذلك أشدّ الإباء، وقالت: إني مسلمة، وأنت مشرك، فتملكه العجب, قال: إن أمراً يحول دونك ودون الخلوة بي لأمر عظيم))
((اي رسول خدا ! سپاس مختصّ خداوند است، كه دينی را كه برای خودش اختيار نمود ظاهر كرد؛ من رحمت تو ای محمّد را می طلبم! من زنی هستم كه صادقانه به خدا ايمان آوردهام. سپس گفت: من هند دختر عتبه هستم ای رسول خدا. رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم فرمود: «خوش آمدي!»-زنی از سرسختترین دشمنان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم که قریشیان را تحریک کرد و در جنگ احد پشت مردان بود و ابیات شعری دارد که در این درس مناسب نیست آن را بیان کنم که دربارهی تحریک مردان برای کشتن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و یارانش میباشد-هند گفت: سوگند بخدا ای رسول خدا حال و روزم چنان بود که دوست داشتم در روی زمين، افرادي ذليلتر و خوارتر از اهل بیت تو نباشند، و اينک حالم اينطور است كه دوست دارم در روی زمين افرادی عزيزتر و گرامیتر از این اهل بيت نباشند. صریح بیان کرد. رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم فرمود: و حتی بیشتر! ام حکیم همسر عکرمه بن ابی جهل برخاست و ایمان آورد. و گفت: ای رسول خدا عکرمه از ترس این که او را بکشی به یمن گریخته است پس به او امان بده تا خداوند به تو امان دهد. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: در امان است. –رسول الله بزرگوار و بخشنده است، پروردگارا بر او درود بفرست، انسان بزرگوار این چنین است، زود خشنود میشود. افرادی هستند که اگر پاهایشان را ببوسی خشنود نمیشوند. زمانی که کینه دارد خشنود نمیشود- همسر عکرمه بلافاصله برای آوردنش با یک غلام رومی بیرون رفت. زمانی که به راه افتادند در مسیر غلام از او درخواست کامجویی کرد. آن زن او را سرگرم کرد تا این که به یکی از قبایل عرب رسیدند و او را نجات دادند و غلام را بستند و نزد خود نگه داشتند و آن زن به راه خود ادامه داد تا عکرمه را در ساحل دریا در منطقهی تهامه پیدا کرد که در حال مذاکره با یک نوتی بود. نوتی یک ملوان صاحب کشتی بود. این نوتی مسلمان بود. نوتی به او میگفت: اخلاص پیشه کن تا تو را ببرم. گفت: چگونه اخلاص داشته باشم. گفت: بگو: أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله. عکرمه گفت: من از همین فرار کردهام. نوتی برای بردنش با کشتی خود شرط اسلام گذاشت. در همین حال ام حکیم نزد عکرمه رسید و گفت: ای پسر عمو، از نزد بهترین انسان نزد تو آمدهام. از نزد برترین، نیکوترین انسان و از نزد محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله وسلم نزد تو آمدهام. از او برایت امان خواستهام. او به تو امان داده پس خودت را نابود نکن. گفت: تو با او سخن گفتهای؟ ام حکیمه گفت: آری. من با او سخن گفتم و او تو را امان داده و آن قدر به او آرامش و اطمینان داد تا همراه همسرش بازگشت. سپس داستان غلام رومیاش را برایش تعریف کرد. او نیز پس از رسیدن به غلام و پیش از اسلامش وی را کشت. به احکام پیش از اسلام او کاری نداریم.
زمانی که آنان در یک اقامتگاه میانهی راه اتراق کردند عکرمه میخواست با همسر خود همخوابی کند اما همسرش به شدت از این کار خودداری کرد و گفت: من مسلمانم و تو مشرک. عکرمه بسیار شگفت زده شد. گفت: مســألهای که مانع خلوت من و تو میشود؛ مسألهی بسیار بزرگ و مهمی است.))
داستان اسلام عکرمه بن ابی جهل:
((فلما دنا عكرمة من مكة, قال عليه الصلاة والسلام لأصحابه: سيأتيكم عكرمة بن أبي جهل مؤمنًا مهاجرًا فلا تسبُّوا أباه، فإن سبَّ الميت يؤذي الحي، ولا يبلغ الميت، -قال تعالى: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾
زمانی که عکرمه به مکه نزدیک شد ایشان صلی الله علیه وآله وسلم به یارانش فرمود: عکرمه بن ابی جهل مؤمن و مهاجر نزد شما خواهد آمد پس پدرش را دشنام ندهید چراکه دشنامِ مرده، زنده را آزار میدهد ولی به میت نمیرسد-خداوند فرموده است:
(و راستى كه تو را خويى والاست.)
این اخلاق والا چیست؟ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یارانش را از دشنام ابوجهل، رهبر مشرکان و کافران باز میدارد.گاهی کسی به برادری بر میخورد و به او میگوید: پدرت نماز نمیخواند، او دین ندارد. سخنی ناموزون است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به احساسات عکرمه در بارهی پدر کافر مشرک و دشمن سرسخت لجبازش احترام گذاشت.
اندکی بعد عکرمه و همسرش نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رسیدند. وقتی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم او را دید از شادی بدون عبا پرید. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از فرط سرور و شادی فراوان به خاطر اسلام وی به سوی او پرید- بنابراین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از همه نسبت به خلق مهربانتر بود. آیا شما اگر دشمنی بسیار سرسخت داشته باشید که به شما بسیار آزار رسانده باشد و سپس ببینید به سوی خدا بازگشته و توبه کرده امکان دارد مانند برادر خود به او احترام بگذارید؟
وقتی پیامبر نشست عکرمه در مقابل ایشان ایستاد و گفت: ای محمد صلی الله علیه وآله وسلم ام حکیم به من خبر داده تو به من امان دادهای. ایشان فرمود: راست گفته است. تو در امانی. عکرمه گفت: مرا به چه میخوانی ای محمد؟ فرمود: از تو میخواهم به یگانگی خداوند و این که من بنده و رسول او هستم گواهی دهی و نماز به پا داری و زکات بدهی و تمام ارکان اسلام را بر شمرد. عکرمه گفت: به خدا سوگند ای رسول خدا جز به حق و نیکی مرا به چیزی دعوت نکردهای. سپس در ادامه گفت: ای رسول خدا پیش از دعوت خود، در میان ما از همه راستگوتر و نیکوکارتر بود و سپس دستش را باز کرد و گفت: گواهی میدهم خداوند یگانه است و تو بنده و رسول او هستی. سپس گفت: ای رسول الله به من بهترین چیز را بیاموز تا بگویم. ایشان فرمود: بگو لا إله الا الله و محمد عبده و رسوله. عکرمه گفت: پس از آن چه؟ ایشان صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: بگو خداوند را گواه میگیرم و حاضران را گواه میگیرم که من یک مسلمان مجاهد مهاجر هستم. عکرمه این را گفت. در این جا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: امروز هر چه از من بخواهی، به تو میبخشیدم.
-و شما به عنوان مؤمنان باید بسیار شاد شوید که دشمن شما با خداوند آشتی میکند و باید از او استقبال کنید و تمام خواستههایش را برآورده کنید و این فرصت نادری است-بشنوید عکرمه به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چه میگوید:
((يا رسول الله، إني أسألك أن تستغفر لي كل عداوة عاديتك، أنا كنت عدُوًّا لدودًا لك، أو كل مقام لقيتُك فيه، وكل كلام قلتُه في وجهك، أو في غيبتك، فاستغفر لي الله عز وجل، فقال عليه الصلاة والسلام: اللهم اغفر له كل عداوة عادانيها، وكل مسيرٍ سار به إلى موضع يريد به إطفاء نورك، واغفر له ما نال من عرضي في وجهي، أو أنا غائب عنه، فتهلّل وجه عكرمة بِشْراً، وقال: أمَا واللِه يا رسول الله, لا أدع نفقًة كنتُ أنفقتها في الصَّدِّ عن سبيل الله إلا أنفقتُ ضعفَها في سبيل الله، ولا قتالاً قاتلتُهُ صداً عن سبيل الله إلا قاتلتُ ضعفه في سبيل الله
-هكذا الاصطلاح مع الله، أيام الجاهلية سيجعل مكانها أيام جهاد وصبر وعطاء وخدمة ودعوة وطلب علم، وأيام الإساءة حل محلَّها أيامُ الإحسان، وأيامُ الجفاء حلَّ محلها أيامُ الود- ومنذ ذلك اليوم انضمَّ عكرمةُ إلى موكب الدعوة فارسًا باسلاً في ساحات القتال، وعابدًا قوّامًا قرّاءً لكتاب الله في المساجد، فقد كان يضع المصحف على وجهه, ويقول: كتاب ربي، كلام ربي، وهو يبكي من خشية ربه))
((ای رسول خدا من از تو میخواهم برای تمام دشمنیهایی که با تو داشتهام طلب آمرزش نمایی. من دشمن سرسختی برای تو بودهام. در هر جایی که تو را دیدهام و هر چه رو در رو یا پشت سرت به تو گفتهام پس برایم طلب آمرزش کن. ایشان صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خدایا تمام دشمنیهایش را نسبت به من ببخش و تمام حرکاتی که در راه خاموش کردن نور تو برداشته است و تمام آسیبهایی که رو در رو و در پشت سر به آبروی من زده است را ببخش. چهرهی عکرمه شادمان شد و گفت: به خدا ای رسول خدا هر چه قدر در راه مقابله با راه خدا هزینه کردهام دو برابر آن را در راه خدا هزینه میکنم و هر چه در مقابله با راه خدا جنگیدهام دو برابر آن را در راه خدا خواهم جنگید.-توبه چنین است. روزهای جاهلیت جای خود را به روزهای جهاد، صبر، بخشش، خدمت، دعوت، کسب علم خواهد داد و روزهای بد جای خود را با روزهای نیک و روزهای ستم جایش را روزهای مهر و محبت عوض خواهد کرد. -از آن زمان عکرمه به کاروان دعوت پیوست و به عنوان یک جنگجوی قوی در میدان نبرد و پارسایی متین همراه با کتاب خداوند در مساجد ظاهر شد و قرآن را روی چهرهاش میگذاشت و میگفت: کتاب خدایم، کلام خدایم و از فروتنی گریه میکرد.))
آیا عکرمه وفای به عهد کرد و در چه جنگی این قسم حاصل شد و چه موضعی داشت؟
برادران، اکنون وقت وفای به عهد رسیده است. در جنگ یرموک عکرمه چون تشنهی آب که به آب روی میآورد؛ به جنگ رفت و وقتی جنگ بر مسلمانان شدت گرفت در یکی از موارد سخت از اسب خود پایین آمد و غلاف شمشیرش را شکست و به میان صف دشمن وارد شد و سیدنا خالد خود را به او رسانده و گفت:((يا عكرمة لا تفعل، فإنَّ قتْلَك سيكون شديداً على المسلمين، فبماذا أجابه؟ قال له: إليك عني يا خالد، لقد كان لك مع رسول الله سابقة، أمّا أنا وأبي فقد كنا من أشد الناس على النبي صلى الله عليه وسلم عداوةً، فدعني أكَفِّر عمَّا سلف مني. أنت لك مواقف، وقد أسلمتَ في وقت مناسب، وقاتلتَ، وأحرزتَ النصر، أمّا أنا فقد قاتلتُ رسول الله في مواقف كثيرة أَوَ أفرُّ من الروم اليومَ, إنّ هذا لن يكون أبداً، ثم نادى في المسلمين: من يبايع على الموت؟ فبايعه عمُّه الحارث بن هشام، وضرار بن الأزور في أربعمئة من المسلمين، فقاتلوا دون فسطاط خالد بن الوليد أشد القتال، وذادوا عنه أكرم الذود، ولما انجلت معركةُ اليرموك عن ذلك النصر المؤزر للمسلمين، كان يتمدّد على أرض المعركة ثلاثةُ مجاهدين أثخنتهم الجراح، هم الحارث بن هشام، وعياش بن أبي ربيعة، وعكرمة بن أبي جهل، أمّا عكرمة فقد استشهد. -أرأيتم إلى شوقه إلى الاستشهاد، أرأيتم إلى رغبته الجامحة في التكفير عن سيئاته، فإذا كان من أخوانا المؤمنين مَن له جاهلية ألا ينبغي أن يبذل في الطاعات ضعفَ الوقت الذي بذله في المعاصي؟ ألا ينبغي أن يعاهد الله على أنْ يكون قوله وعمله وطاقته في سبيل الله؟ فهذا عكرمة, فلا تيئس من أعداء المسلمين .
غارودي زعيم حزب في فرنسا ينكر وجود الله عز وجل، وهو اليوم من المسلمين، ويدعو إلى الإسلام، وله مؤلفات، فلا تيأس من أعداء المسلمين، لكن كن موَّفقاً في حسن مخاطبتك إياهم، فمهمة الداعية توضيحُ الحق وتبيينُه، لأن هذا العدو إنسانٌ له نفس وفكر وله فطرة وطبيعة، وسيدنا عكرمة كان عدُوًّا لدودًا مهدور الدم، فإذا به من محبِّي رسول الله، والحقيقة ما عرف التاريخ أبطالاً عاشوا قِيَماً مثل أصحاب رسول الله- .الحارث دعا بماء ليشربه، فلما قُدِّم له نظر إليه عكرمة، وهو جريح ينازع سكرات الموت، وهذا لا يعرفه إلا الجرحى، فالجريح يشعر بعطش لا يقابل ويتمنى كأس ماء، فدعا الحارث بماء ليشربه، فلما قُدِّم له نظر إليه عكرمة، فقال: ادفعوه إليه، فلما قرّبوه إليه نظر إليه عياش، فقال: ادفعوه إليه، فلما دنا من عياش وجدوه قد قضى نحبه، فلما عادوا إلى صاحبيه وجدوهما قد قضيا نحبهما، لقد آثروا بعضهم، وهم على أرض المعركة في النزع الأخير))
((ای عکرمه این کار را نکن. کشته شدن تو برای مسلمانان سنگین خواهد بود. چه پاسخی داد؟ به او گفت: رهایم کن خالد، تو با رسول الله پیشینه داری اما من و پدرم دشمنان لجوج رسول الله بودهایم پس مرا رها کن تا کفارهی گناهان پیشینم را بدهم. تو در زمان خوبی ایمان آوردهای و جنگیدهای و پیروز شدهای اما من در موارد فراوانی فقط با رسول الله جنگیدهام آیا امروز از روم فرار کنم هرگز این چنین نمیشود. سپس در میان مسلمانان فریاد زد: چه کسی برای مردن بیعت میکند؟ عمویش حارث بن هشام و ضرار بن ازور در میان چهارصد مسلمان با او بیعت کردند و در فسطاط با خالد بن ولید به شدت جنگیدند و به بهترین روش از او دفاع کردند و زمانی که جنگ یرموک نتیجه پیروزمندانهای برای مسلمانان داشت سه مجاهد زخمی بر روی زمین افتاده بودند که حارث بن هشام، عیاش بن ابی ربیعه و عکرمه بن ابی جهل بودند اما عکرمه شهید شده بود. - دیدید چقدر شوق شهادت داشت. آیا دیدید چقدر تمایل به کفاره دادن گناهانش داشت. اگر برادری دوران جاهلیتی داشته است باید دو برابر اوقات نافرمانیاش برای طاعات وقت بگذارد؟ آیا بهتر نیست با خداوند عهد کند که سخنان و اعمال و قدرتش را در راه خدا صرف کند؟ این عکرمه است. از دشمنان مسلمانان هم نا امید نشوید. گارودی رهبر یک حزب در فرانسه وجود خداوند عزوجل را انکار میکرد. و امروز یکی از مسلمانان و داعی دین اسلام است و آثاری دارد. پس از دشمنان مسلمانان ناامید نشوید ولی در نیکو رفتار کردن با آنان موفق عمل کنید. ماموریت دعوتگر توضیح و تبیین حق است زیرا این دشمن انسانی با نفس، اندیشه، سرشت و طبیعت است و سیدنا عکرمه دشمن سرسختی بود که خونش مباح شده بود. ولی ناگاه یکی از محبان رسول الله شد و در حقیقت تاریخ، قهرمانانی مانند یاران رسول الله به خود ندیده که با ارزش زیسته باشند- حارث آبی خواست تا بنوشد. وقتی برایش آورده شد عکرمه که زخمی و با مرگ دست و پنجه نرم میکرد؛ به او نگاه کرد. او وی را زخمی دید. انسان زخمی به شدت احساس عطش دارد و آرزوی یک لیوان آب دارد. حارث آب خواست تا بنوشد وقتی آوردند عکرمه را دید گفت: به او دهید. وقتی برای عکرمه آوردند نگاهش به عیاش افتاد گفت: به او دهید و وقتی به عیاش رسیدند؛ دیدند مرده است و وقتی به سوی آن دو بازگشتند دیدند آن دو نیز مردهاند. آنان در لحظات پایانی در میدان نبرد، همدیگر را بر خود ترجیح دادند.))
هدف داستان:
برادران، هدف از داستان این است که اگر دشمن سرسختی داشتید با او نیک برخورد کنید و منطقی و ایده آل با او رو به رو شوید شاید خداوند با اسلام و هدایت او بر شما منت نهد و اگر او هدایت شود در کارنامهی اعمال شما ثبت میشود و فراموش نکنید که سیدنا عمر زمانی که عمیر بن وهب نزد رسول الله آمد، گفت: عمیر درحالی وارد شد خوک از وی برایم دوست داشتنیتر بود و وقتی از نزد رسول الله خارج شد از برخی از پسرانم هم برایم محبوبتر بود.در اسلام دشمنی نیست و اگر هست موقت است. شما به کار او و نه خودش حسادت میکنید. او بندهی خدا است و شما فقط کارش را نمیپسندید پس به او نیکی کنید شاید خداوند او را هدایت نماید و به شما هم پاداش عنایت فرماید.